غربت
شفق
پاییز
بخار روح
هدیه
آیه
شهر شب
زندانی نور
آیه ی یکتا پرستی
تپش مرداب
بهانه
توبه
چون کبوتر بی پَر،
در حرم تو
بال گشودم
تنها
حرم تُست
که در آن
کبوتران
عشق را پرواز می کنند !
(شب ولادت حضرت ثامن الحجج 30/8/1386 اردبیل )
میوه های بی حجاب ؛
بی آنکه کِرمی خورده باشدشان
فاسد می شوند .
سیبی به من الهام کرد :
هستی به حجابی بر پاست …
(تابستان 82 اردبیل)
دنیا آینه ی مه آلود آخرت است
چون از رحم شب بیرون آمدی
گرم ، بر سینه ی خورشید
ــ تا می توانی ــ
نور بنوش !
که شبی بس تاریک
در راه است
شاید روشنی دلت
فانوسی گردد
بر تاریکی گور !
حتّی پرده ای نازک ؛
خورشید را
از ما می گیرد !
(14 دی ماه 1381اردبیل )
از دارِ در آویخته ام ، تا تو بیایی
با عشق در آویخته ام ، تا تو بیایی
بر گلشن خورشید نگاهت به صد امّید
از گور شب انگیخته ام ، تا تو بیایی
در حسرت آواز پرستوی نگاهت
صد دیده خزان ریخته ام ، تا تو بیایی
شهری همه مشتاق شکوفایی شعرم
من از همه بگریخته ام ، تا تو بیایی
از خاک تنم پای تو رنجور نگردد !
عالم همه گل بیخته ام ، تا تو بیایی !
هم اوّل و هم آخر و هم ظاهر و باطن
من با تو در آمیخته ام ، تا تو بیایی
(12 تیر ماه 1380 اردبیل)