سحرگاهان صبا بوی گل آرد
به دل صد ها محبت او بکارد
محبّت پیشه سازم بهر هر کس
ببویم هر که گل در سینه دارد.
#ضیغم_نیکجو
بسوز ای دل مگو تا کی بسوزم
در این سوزش نه شب مانده نه روزم
بسوزم در رهت ای یار خوبان
زدرد هجر این دل لب بدوزم
#ضیغم_نیکجو
نمی دانی چه حالی دارم ای دوست
سحر تا شب زغم می نالم ای دوست
مرا با ناله و درد آفریدند
که می سوزم چنین من با غم ای دوست
#ضیغم_نیکجو
نه از دلبر وفا دیدم نه از دوست
به هر جا رو کنم یارب غمآن سوست
مگر هستی من از غم سرشتند
مرا عالم به ظلمت خال هندوست
#ضیغم_نیکجو
گذر کردم شبی از کوی دلبر
فتادم من به چاه روی دلبر
تو خود دانی که در رُستم توان نی
رها از نرگس جادوی دلبر
#ضیغم_نیکجو
نشد یک دم نباشد در دلم غم
نشد از دیده بارانی چو شبنم
نبارد لحظه ای از نرگس مست
شب و روزم شده هر جا به ماتم
#ضیغم_نیکجو