اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها
اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها

خورشید مهر

دلم همدم همیشه با سکوت است
وجودم چون درختان در قنوت است
نبینم لحظه ای از جان جدا باشی گل من
وجودم بی گل رویت
وجودم بی دم رویت
وجودم بی لب مهرت
چو تار عنکبوت است
تویی امیّد این نازک دل من
نبینم لحظه ای از جان جدا باشی گل من

لبم‌از این همه خورشید مهرت در سکوت است
وجودم چون درختان در قنوت است ...
#ضیغم_نیکجو

کهکشان غم

مرا گفت از غم هجران بگویم
چه سوزاند صنوبر آن بگویم

غریق کهکشان غم دلم بود
بیا کز هجرِ آن جانان بگویم
#ضیغم_نیکجو

رنگ عشق

غرق در دریای چشمت می شوم
تا در این جنگل مرا یارا شوی

رودی از دل می سپارم رنگ عشق
تا به اشک دیده انم دریا شوی
#ضیغم_نیکجو

مهر

با این همه مهری که به جان ریخته ای
گویی که به جان هر دو جهان ریخته ای

رفتی و بگفتی که صبوری کنمت !؟
هرگز! که زدل تاب و توان ریخته ای

ای دل نه شکیبی، نه قراری ، چه کنم ؟!
دریاب که از جام ، امان ریخته ای

می گریم و دانم که تو نیز چو من
از دیده غمی ، رنگ خزان ریخته ای

لعلت که دمیده ست شقایق همه جا
آن سان به من اشک نگران ریخته ای

بازآ که زعشق تو بهاری شده ام
بر جان خزان، روح جوان ریخته ای

ای مهر جهان آینه بر چشم گلت
دانی که به دل، عشق چه سان ریخته ای ؟!

آن سان که نه دل ماند و نه خاکستر من
آن را که روا بود همان ریخته ای

هم لالم و هم کورم و هم کر، چه توان !
با آتش عشقی که به جان ریخته ای !
#ضیغم_نیکجو

رهایی

به جنّت سر زدم تا حور بینم
ز تاریکی برون تا نور بینم

خیال آمدن دیگر ندارم
نمی خواهم که دیگر زور بینم
#ضیغم_نیکجو