-
...افسانه¬ی دوست
پنجشنبه 8 شهریور 1403 10:14
چه خوش آن دل که شود عاشق دیوانه ی دوست تا بنوشد همه شب، دل؛ غمِ غمخانه ی دوست دل نشد تا که شود شاد زهجران تو یک دم تا تو شمعی شده من هم به تو پروانه ی دوست دست یاری بده بر هم؛ دو سه روزی که جهانی می نیکی بخور از ساغر و پیمانه ی دوست دل شکست از غم هجران نگاهت، چه کنم بر که گویم، زکه پرسم، که کجا؛ خانه ی دوست!؟ روز...
-
پروا
پنجشنبه 8 شهریور 1403 10:12
ای گل از بوسیدنت پروانه چون پروا کند بوی زلفت هر دو عالم را چون من شیدا کند جسم و جانم شد فدای بوسه ی چشمان تو هجر تو چشمانِ من؛ همرنگ صد دریا کند 17/10/95
-
... هیچ و پوچ
پنجشنبه 8 شهریور 1403 10:11
با تو معنا می شوم؛ بی تو امّا هیچ و پوچ با تو دریا می شوم؛ بی تو دریا هیچ و پوچ با تو من آیینه ام؛ دیده ها را دیده ام بی تو چشمی بی سرم؛ دیده ها را هیچ و پوچ با تو شیدا می شوم؛ با تو شهلا می شوم با تو رسوا می شوم؛ بی تو رسوا هیچ و پوچ با تو شورم شور عشق؛ با تو نورم نور عشق بی تو کورم کور عشق؛ بی تو بینا هیچ...
-
...خانه با تو خوش¬تر است
پنجشنبه 8 شهریور 1403 10:10
شور و حال خانه با تو خوشتر است قیل و قال خانه با تو خوشتر است خانه بی تو؛ تلخِ تلخِ تلخِ تلخ، تلخفالِ خانه با تو خوش تر است گر خیال چشم مستت سبزِ سبز هم خیال خانه با تو خوشتر است روزگارِ بی تو بودن؛ آتش است ماه و سال خانه با تو خوش تر است خوشترم، چون؛ نورِ نورِ خانه ای چون هلالِ خانه با تو خوشتر است ای نوای...
-
خطِّ پایان
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:50
غم می تراود از دو چشمانم؛ نمی خندی گلم!؟ بر غنچه ی افسرده بارانم؛ نمی خندی گلم!؟ بر دشت تنهایی ی دل، روییده صدها نقش غم بر زیستن، در خطِّ پایانم؛ نمی خندی گلم!؟ گُلدیده ی دریایی ات حامی ی کشتی های غم در موجی از غم های طوفانم؛ نمی خندی گلم؟! کم مانده تا دیوار دل ریزد فرو از گریه ام از سیل غم در راه ویرانم؛...
-
آواز الستی
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:47
جامم تو شکستی، با من ننشستی گویم که که هستی، تا دل بپرستی خواهم که بخوابی، دزدم زلبت می تا این که نگویی، ای دل، زچه مستی مست از رخ آن مه، گم گشته و گمره ای هاتف دل زن، آواز الستی جانا گنهی گر؛ کردی، نهراسی بخشنده ی عالم، گر توبه شکستی! جان و دل مستان، خود را بزن آتش سوزان دل عاشق ، شاید که برستی! 1374
-
حتماً دچارت بوده ام
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:45
من در کنارت روز و شب؛ تو در کنارم نیستی من غمگسارت روز و شب؛ تو غمگسارم نیستی من شمع شب های غمت؛ من تاب و تب های غمت من در قرار آتشت؛ تو بیقرارم نیستی!؟ جانا قرارت کی به کی؛ من شمع راهت پی به پی مست از نگاهت می به می؛ مست و خمارم نیستی!؟ من از تبار عاشقان؛ تو خود نگار عاشقان ای یار یار عاشقان؛ ایل و تبارم نیستی!؟...
-
... غمگین نبینم
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:44
هرگز نگاهت؛ غمگین نبینم هم اشک و آهت؛ غمگین نبینم چشمت چراغم؛ رویت نگاهم من شمع راهت؛ غمگین نبینم هجرت شرارم؛ وصلت قرارم گلروی ماهت؛ غمگین نبینم خوشبوتر از گل؛ شیرین تر از مُل لبخندگاهت؛ غمگین نبینم شادی چشمت؛ شادی چشمم چشمم گواهت؛ غمگین نبینم دردت بجانم؛ ای جان جانم جانم پناهت؛ غمگین نبینم از جور هجرت؛ بشکسته قلبم...
-
چشمان غزل¬گوی
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:42
من به چشمانِ غزلگوی تو گلبوسه زنم شانه ام کوکه به گیسوی تو گلبوسه زنم مژه اندر مژه گیسوی تو من شانه زنم چون بهاری که به گلبوی تو گلبوسه زنم نفست بوی بهار است و من آلاله ی تو لاله ام باش که بر روی تو گلبوسه زنم مهر چشمت نفس روشن صبح است و امید آن امیدی که به سوسوی تو گلبوسه زنم خَم اسرار جهان گوشه ی ابروی نگاهت من...
-
عصای غم
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:41
شبیه غم نشسته ام به پای غم برای غم تمام دل شکسته ام به پای غم برای غم عصای دل چو گشته «غم» به پای روزگار غم منم که دل ببسته ام به پای غم برای غم 27/۰۶/1398 ۰۸:۱۰
-
دام گیسو
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:40
عطری از رویت مرا اندر مشام است تا ابد هر خمی از سنبلت بر من چو دام است تا ابد من نِیم آن اسب سرکش تا عنان پیچم زنور نور رویت بر دل و جانم لگام است تا ابد سوز عشقت آرزوهای دگر بر باد داد از فراقت آنچه نوشم دُرد جام است تا ابد ای شقایق آتشی زن تاک تاکستان جم بین که دل مست از الست از آن مدام است تا ابد برگ سرخت آینه بر...
-
خورشید غزل¬هایم
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:39
خورشید غزل هایم، امید بهارانی سرسبزتر از باران؛ چون مژده ی بارانی دلتنگ تر از ابرم، ابری تر از آیینه من، بی تو گرفتارم؛ در کشتیِ طوفانی من، جز تو نمی خواهم؛ خود، جز تو نمی دانم غیر از تو چه می خوانم؛ خود نغمه ی رحمانی پایانِ تماشایی، آغاز تماشایم من آتش هیزم ها؛ تو روحِ گلستانی استاد غزل هایم، سبزینه ی...
-
نور غزل
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:37
آ ن که از حادثه لرزید منم وآن که از عشق نترسید منم آن که پر نور و غزل بود تویی وآن که از نور؛ غزل چید منم 21/۲/1396
-
هر آنچه تو گویی باشم
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:36
قسمت این است که عاشق باشیم گرم چون داغ شقایق باشیم قسمت این است که بی دل باشیم تا به چشمان تو لایق باشیم قسمت این است که بی جان باشیم تا که دیوانه و صادق باشیم قسمت این است که بی لب باشیم تا نه چون ظالمِ ناطق باشیم قسمت این است که مجنون باشیم لقمه ی سنگ خلایق باشیم قسمت این است که دریا باشیم بر غم چشم تو قایق...
-
... شبت خوش
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:34
تو ای امید هجرانم، شبت خوش طلوع چشم گریانم، شبت خوش شبِ من؛ شب تر از تاریکی عشق تو ای چشمانِ چشمانم، شبت خوش 24/۰۴/1397 ۲۳:۱۰
-
گلواژه¬ی غزل
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:33
ای قافیه ی نگاه من تو وی اشک و غم و آه من تو گلواژه ی لب های غزلخوان منی ای جرم تمامیِ گناه من تو
-
سرگشته
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:32
ای بود من معبود من؛ این گونه نابودم مکن من عاشق شهریوری؛ این گونه مردودم مکن ای مایه ی آرامشم؛ من با نگاه تو خوشم با وعده های خرمنی؛ غم، چشم خشنودم مکن دلبسته ی جانت منم؛ پا بسته ی راهت منم من فرش راهت بوده ام؛ بی تار و بی پودم مکن دریای جانت بوده ام؛ من کهکشانت بوده ام؛ از خود مران بیچاره ام؛ سرگشته ی...
-
آتش درد
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:30
سرفه هایت بیقرارم می کند زار زارم؛ زار زارم می کند ای همه درد و بلایت جان من دردت آتش روزگارم می کند 22/۰۹/1398 ۱۶:30
-
... تا به کی!؟
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:29
بر بهار آرزوهایم، خزانی تا به کی خاک خاکم، خاک پایت؛ آسمانی تا به کی پا به پایت خاک راهت دیده¬ی افسرده ام نور چشمم، جان جانم؛ بی¬مکانی تا به کی یک قدم بازآ به دل بنگر نگاهم؛ ماهِ من من سراپا شور عشقم؛ بدگمانی تا به کی روز و شب فرسوده¬ام در کوچه¬های بی¬کسی پا به پا و روز و شب با دیگرانی تا به کی روشنی¬ی آفتاب¬است عشق...
-
شعله¬ی نادانی
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:28
از شعله ی نادانی؛ پیوسته بلا خیزد از "من" که تو در آنی؛ پیوسته بلا خیزد پنهان شده در رنگیم؛ صد رنگ مسلمانی از رنگ مسلمانی؛ پیوسته بلا خیزد رنگی که خدا دارد؛ بیرنگیِ بیرنگی ست از پینه ی پیشانی؛ پیوسته بلا خیزد عریانی او زیبا؛ در پوشش نورانی از پوشش عریانی؛ پیوسته بلا خیزد از عشق الهی؛ مجنونی و شیدایی از...
-
فرداترین مجنون
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:21
منم مجنون ترین لیلا؛ تویی لیلاترین مجنون تویی شیداترین لیلا؛ منم سوداترین مجنون به حاشا کردنم در کوچه ها اصلاً نیازی نیست گواهی می دهد زخمم که این حاشاترین مجنون به مویی بسته ام؛ ورنه در این سیلاب طوفانی به گیسویت نمی بستم؛ دلِ دریاترین مجنون دروغ قصّه هایت را، کسی باور نخواهد کرد که شرح قصّه بنویسند از فرداترین...
-
غوغا
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:17
آمدی دیر آمدی؛ من، رفتهام غوغا نکن بقچه های زندگی را، بستهام غوغا نکن روز و شب گفتی فقط چشم انتظارم بودهای روز و شب را روز و شب هم، گشتهام غوغا نکن انتظارت گفت و گوی چشم من با راه بود اینک امّا؛ انتظار خسته ام، غوغا نکن با همه چشم انتظاری گور خود می کَنده ام سنگلاخم تخم پوچی کِشتهام غوغا نکن از تمام زندگی،...
-
پای لَنگِ زندگی
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:16
پا به پا لنگیدهام با پای لَنگِ زندگی بی عصا لنگیدهام با پای لَنگِ زندگی زندگی از روی خوش دور است و مردم ناخوشاند بی شفا لنگیدهام با پای لَنگِ زندگی سرفه هایم خود دلیلی بر نفس های حیات بی دوا لنگیدهام با پای لَنگِ زندگی عشق را باید گدایی کرد چون نان خویش تا فنا لنگیدهام با پای لَنگِ زندگی ذرّه ذرّه سرزمینم زَرّ...
-
دیگر نگیر از من خبر
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:14
خورشید چشمانِ سحر؛ از من نمی گیری خبر!؟ روشن تر از نورِ بصر ؛ از من نمی گیری خبر؟! مستم من از بوی عسل؛ چشم تو کندوی عسل شیرینیِ شهد و شکر؛ از من نمی گیری خبر؟! تو بی خبر، من بی خبر؛ من بی خبر، تو بی خبر آتش در آتش هی شَرر؛ از من نمی گیری خبر؟! من در گذر، تو در گذر؛ از این منِ من، درگذر در من نگر، در من نگر؛ از من...
-
... می دانم که می دانی
پنجشنبه 8 شهریور 1403 09:09
هوایت با دلم سرد است می دانم که می دانی تمامِ روز من زرد است می دانم که می دانی تویی افسانه ی چشمم؛ منم شبگردِ چشمانت نوای نایِ من درد است می دانم که می دانی تویی آن آرزوی رفته بر باد من ای عشق دلم اهواز پر گَرد است می دانم که می دانی دلم بازنده ی سیب است یا گندم نمی دانم دلم چون تخته ی نرد است می دانم...
-
باران خاکستر
سهشنبه 17 بهمن 1396 09:22
یک بار دلداده بودم صد بار شکستند !!! هیچ وقت کسی را به زور دوست نداشته باش زیرا مجبوری به زور ترکش کنی و یک عمر در سوز حسرتش خاکسترانه در غربت کوچه ها بباری !! ضیغم نیکجو 04/11/1396 ساعت 00: 22
-
سوگ خورشید
سهشنبه 17 بهمن 1396 09:03
آن روز که نیش مسمارِ درب؛ مثل مار پهلوی چشمه ی خورشید را گزید؛ آن روز که بازوان دربِ خانه ی مهر از آتش کینه بسوخت؛ پهلوی خورشید شکست! خورشید مهر، تلخِ تلخ شوکرانِ هجران سر کشید؛ انصاف، غریبانه کنج خانه به غم نشست؛ غم زانوی درد بغل گرفت؛ پهلوی شیعه شکست! طفل روشن نور پَر پَر ؛ پَر گرفت روشنی در گِل نشست!! ساحل، دریا را...
-
دادِ شب تنهایی
سهشنبه 17 بهمن 1396 08:56
کاش یک روز ، سر زلف تو در دست افتد تا ستانم من از او، داد شب تنهایی * شهریار بعد از این همه سال بعد از این همه روزگار سیاه سر زلف تو که در دستم افتاد زلف ، زلف داد تنهایی ام را نواختم از سیاهی نوایش روزگارم سیاه تر گشت ؛ کاش گیسوانت این همه کوتاه نبود یک حلقه هم بر دور دلم نپیچید!! بعد از این همه سال زلف تو که در دستم...
-
مهمان
سهشنبه 17 بهمن 1396 08:21
دعا کردم که مهمان تو باشم دو چشمان غزل خوان تو باشم دو چشمان غزل خوانت پر از مهر الهی مهر چشمان تو باشم ضیغم نیکجو
-
نگاه
دوشنبه 16 اسفند 1395 12:32
چشمانم پیاله ی خالی شراب است که مستی از آن کوچ کرده است بگو در کدامین نگاه تو باید اتراق کنم #ضیغ م_نیکجو @kowsar1392