آینه ی وجود مرا
شکستند
تا
غنچه ی نگاه تو
در جانم نشکفد !
روح از ابرهای آبستن گرفتند
تا باران
بمیرد
امّا باز
در هر برگِ گلِ غنچه ی بشکفته ی پَرپَر شده
ستاره ی عشقی سوسو می زد
و باران
از دیدگانت
جان
می گرفت !
ستارگان :
تکه های شکسته ی آینه ی خورشیدند
که به دشت رسته اند !
پس هرچه خواهی
دلم بشکن
تکه تکه دل شکسته بهتر
چشم و دل به غم نشسته بهتر
(25بهمن ماه 1377 اردبیل)