سرمای سیاه زمستان
هیزم سرخ پاییز را
از پا در آورد .
چنگیز ستبر برف را ،
دل :
سنگ یخ !
نه پری را یارای پرواز
ونه در دلی ستاره ای !
به آنها بگویید :
ازین پس
بهار را نخواهند زیست
شور را نخواهند خواند
عشق را نخواهند بویید !
…
چرا که لشکر سرد زمستان
لب از جام انوشه تر کرده ست !
چنگیز سرد زمستان
ریشه در ریشه دوانده
به تاراج
لشکر آراسته ست .
ازین پس
خواب بهار را هم
نخواهید بویید !
بر لب اگر خندای می بینید ؛
خنده ی خشکیده ی آن سالهاست !
این رنگ
این بوم
دست کم
نقشی بزن
طلوعی
بیافرین !!
(آذر ماه 79 13اردبیل)
هرگز
دل ، به این ابرها مبند !
چرا که پشت سر
ــ خواهی نخواهی ــ
اژدهای باد
دهان بگشوده چون برق
می تازد … !
بنگر که در پس حجاب ابر
چشمه ای
جاودانه
در دل عالم جاری ست !
هر روز
روز خورشید است
اگر چه پشت ابر باشد …
(20 آبان ماه 1379 اردبیل)
دست های ابر
گلوی آسمان را فشرد
رخساره ی آسمان
سیاه شد
هق هق بغضی
زمین را گرفت
…
باران
خش خشِ برگ ها را
محو کرد !
این جا
وجبی هوا
برای ماندن نیست
کمندِ برق
نگاه پنجره ها را بسته ست
پیچک ها از هم گسسته ست
آسمان سیاه
خانه سیاه
هوا
طوفانی ست
…
(تیر ماه 79 13اردبیل)
بیا ای عشق با من همنشین شو
به چشمان پر اُمّیدم نگین شو
مرا با شور چشمت آشنا کن
دل افسرده ام را یا و سین شو
(بهمن ماه 78 13 تهران)
دلم با ناله ها گشته هماهنگ
تو ای خورشید رخشانم کجایی !؟
دلم چون شیشه و هجران تو سنگ !
(مرداد 78 13 اردبیل)
گل عشقی که بوییدم تویی تو
خداوندا در این آشفته حالی
از آن خاکی که روییدم تویی تو
(تیر ماه 78 13اردبیل)