اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها
اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها

عروج

ظهر داغ

جهنم روییده بود

همه به دامن سایه آویختند

من

چشم در چشم خورشید

هیچ شدم !

ــ آنان که به خورشید سجده کردند ! ــ

سوختند

 

  شب

شهر پرعزا گشوده ست

آسمان اشک ستاره می بارد

مادرم

خون شقایق

 

صبح

میان فوج کبوتر

خاکستری از روح

             عاشقانه

                می رقصید … !‌

 

 13 اردیبهشت 1379 اردبیل)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد