اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل
شعرها و دلنوشته ها
اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل
شعرها و دلنوشته هادرباره من
اینجاب ضیغم نیکجو وکیل آباد متولد اول خرداد 1353 شهرستان اردبیل هستم .
در سال 1375 با قبولی در رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد اردبیل مشغول به تحصیل شدم
از دوران ابتدایی به نقاشی و ادبیات علاقه داشتم و اولین نمایشگاه نقاشی را در دوره راهنمایی در مدرسه راهنمایی شهدا و دومین نمایشگاه را در دبیرستان آیت الله سعیدی برگزار کردم.
سرایش شعر و داستان نویسی را نیز از همان دوره¬ی راهنمایی شروع کردم به نحوی که دبیران ادبیات به خصوص در دوره¬¬ی دبیرستان ، دقایقی از وقت کلاس را برای شعر و داستان خوانی در اختیار بنده می گذاشتند.
با ورود به دانشگاه با تعدادی از انجمن¬ها از جمله انجمن ادبی اداره کل فرهنگ ارشاد اسلامی، بسیج هنرمندان، به فعالیّت پرداخته و مدّتی هم دبیری انجمن ادبی فروغ را که زیر نظر انجمن پژوهش دانشگاه آزاد اردبیل فعالیت می کرد به عهده گرفتم.
با توجه به علاقه ای که به ادبیات دفاع مقدس داشتم در کنار کار به تدوین خاطرات شهدا و ایثارگران استان پرداختم که حاصل آن چهار کتاب با عناوین زیر می باشد.
1ـ کتاب « حقیقت سرخ » خاطرات جمعی از شهدای استان اردبیل چاپ سال 1384
2ـ « یادنامه شهدای کارگر» معرفی شهدای کارگر استان اردبیل چاپ سال 1385
3ـ «کتاب زخمه های چنگ» اسارت خاطرات جمعی از آزادگان استان اردبیل چاپ سال 1386
4ـ «شمیم شهادت »یادنامه شهدای فنی حرفه استان چاپ سال 1386
در سال 1388 به گزینش ، جمعی بندی و انتشار آثار دوران دبیرستان و دانشگاه پرداختم که حاصل آن دو مجموعه شعر با عناوین :
1ـ مجموعه شعر « در آستانه اندوه بنفش » پنج قطعه شعر بلند آزاد- تاریخ چاپ1388
2ـ مجموعه شعر « در امتداد غربت » حاوی اشعار سپید ، نو و کلاسیک- تاریخ چاپ 1388
3ـ کتاب «رؤیاهای به یاد ماندی » ، که حاوی دو داستان با عناوین «گرگ حوری¬سر» از داستان های فولکور و «رؤیای نیمه شب تابستان» بازآفرینی نمایشنامه¬ای به همین نام از نویسنده شهیر ویلیام شکسپیر است توضیح این که این داستان تنها از روی دو صفحه، خلاصه¬ی نمایشنامه که توسط یکی از دوستان که در دوران دانشجویی در رشته زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل می کرد به دستم رسیده بود باز آفرینی شده است . - تاریخ چاپ 1388
5ـ پایان نامه کارشناسی ارشد با عنوان : « بررسی اصلاحات طبی آثار عطار نیشابوری » در آثار (اسرار نامه ، الهی نامه ، مصیبت نامه ، مختار نامه، منطق الطیر، تذکره الاولیا ودیوان اشعار)
4ـ «بررسی نقش گل و گیاه در دیوان منوچهری دامفانی» در دوران کارشناسی
5ـ شرح قصیده ای از خاقانی شروانی با عنوان «مرغ صبح» با مطلع: صبح چون زلف شب براندازد // مرغ صبح از طرب پر اندازد در دوران کارشناسی
6ـ چهار مجموعه شعر آماده چاپ است هر کدام 250 صفحه
7ـ یک مجموعه داستان در دست تدوین برای چاپ از جمله ریشه یابی ضرب المثل سیلی آبدار به صورت داستان طنز
اینجانب کارمند اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اردبیل هستم و مدتی به عنوان کارشناس واحد پژوهش و تحقیق بنیاد مشغول خدمت بودم.
و در سال 1399 در مقطع دکتری زیان و ادبیات فارسی رشته ادبیات غنایی پذیرفته ودو ماه پس از ثبت نام و شرکت در کلاس ها به دلایلی از ادامه تحصیل انصراف دادم
همچنین در سال 1401 نیز با وجود پذیرش در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی رشته ادبیات غنایی دانشگاه تبریز بنا پاره ای از مشکلات از تثبت نام و ادامه تحصیل منصرف شدم.
هم اکنون حدود 2500 صفحه شعر آماده چاپ است که ان شاء الله در آینده ای نزدیک در پنج یا شش جلد به چاپ خواهد رسید. علاوه بر این تعداد داستان برای چاپ در دست تدوین و آماده سازی می باشد .
اینجانب در سال 1385 رتبه برتر خاطره نویسی کشوری را در اصفهان کسب نمودم همچنین در سال 1399 کامند نمونه بنیاد استان شدم.
ادامه...
هدیه
کلامت
رود پرآبی ست
سرچشمه گرفته از خورشید
دلم
دشت افسرده ی گلها
به دست نازک پلک هایم
آفتاب مهر ترا جاری خواهم کرد، به این
سرزمین خشک !
سنگ های کینه از راه
به دور خواهم انداخت
تا
راه رود ِ مهر ِ تو
باز باشد!
باز!
از نگاهت
که آسمانی از معرفت است
دریا دریا نور
خواهم نوشید
و بر ضریح لبهایت
به توسّل نشسته
سجده ها
خواهم کاشت
راهت را
با طراوت رنگین کمان
فرش
خواهم کرد
آن گاه
روح آسمان را
ــ که جان مَنَت باشد ــ
پیچیده برمخملی از گلهای رنگْ رنگْ به تو
تقدیم
خواهم کرد!
باشد که
قبولت
باشد!
(عید قربان فروردین 1376 اردبیل)
بخار روح
سرما، کلافه ام کرده است
می لرزم
پیر می شوم
ناگهان!
چشم در چشم
حادثه ای رخ می دهد!
می آیی
دست
دراز می کنم، سوی تنور سوزان نگاهت
می بخشی گرمایم
نه تنها تن
بلکه
روحم نیز گرم می شود!
آری
بخار روح
زیباست
چون وسعت زیبایی چشمانت!
(آبان ماه 1374 اردبیل)
غروب
شعـله ها، دامن فروچیده
جنگل
در زیر برف سیاه
به سکوت می آرامد
دل من
ماه تنور آسمان
و ستاره ها
اخگر آتش تنورم
صبح؛
دل من
کفن خواهد پوشید
و شب
جامه ی عزا
برسوگِ من در آسمان پر خواهد گشود
*
گنجشکان
میهمانان روزهای برفی منند
تنها کسانم
که بعد از من
به سوگ خواهند نشست!
(بهمن ماه 1375 اردبیل)
پاییز
پاییز که می آید
شعله بر جان جنگل می زند .
درختان
با وزش ِ باد
شعله ور گشته می سوزند!
شریک غم جنگل
دل همرنگ جنگلینم!!
شفق
اَنار
محبّت خورشید را، تاب نیاورد
ترک برداشت!
رفت پِی ِ کوچ خورشید
در گوشه ای از دفتر آسمان
خون گریست!
کِشتی دلم غرق شد
آن دم که در امواج پر تلألُوخورشید چشمانت ،
ترک برداشت!
(دیماه 1375 اردبیل)