اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها
اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها

...افسانه¬ی دوست

چه خوش آن دل که شود عاشق دیوانه­ ی دوست

تا بنوشد همه شب، دل؛ غمِ غمخانه­ ی دوست

             

دل نشد تا که شود شاد زهجران تو یک دم

تا تو شمعی شده من هم به تو پروانه­ ی دوست

              

دست یاری بده بر هم؛ دو سه روزی که جهانی

می نیکی بخور از ساغر و پیمانه­ ی دوست

 

دل شکست از غم هجران نگاهت، چه کنم

بر که گویم، زکه پرسم، که کجا؛ خانه ­ی دوست!؟

 

روز و شب در پی آن یار وفادار دلارام

صد دریغ آنچه شنیدیم، شد افسانه­ ی دوست

 

یارب این دل نَشِکن شاد کن از غم؛  بتوانم

کنم آباد دل از آن دلِ ویرانه­ ی دوست

 

1373

پروا

ای گل از بوسیدنت پروانه چون پروا کند

بوی زلفت هر دو عالم را چون من شیدا کند

 

جسم و جانم شد فدای بوسه ­ی چشمان تو

هجر تو چشمانِ من؛ همرنگ صد دریا کند

 

17/10/95

... هیچ و پوچ

با تو معنا می­ شوم؛ بی تو امّا هیچ و پوچ

با تو دریا می­ شوم؛ بی تو دریا هیچ و پوچ

         

با تو من آیینه ­ام؛ دیده ­ها را دیده ­ام

بی تو چشمی بی­ سرم؛ دیده ­ها را هیچ و پوچ

 

با تو شیدا می­ شوم؛  با تو شهلا می­ شوم

با تو رسوا می­ شوم؛  بی تو رسوا هیچ و پوچ

 

با تو شورم شور عشق؛ با تو نورم نور عشق

بی تو کورم کور عشق؛ بی تو بینا هیچ و پوچ

 

با تو نجوای شبم؛ با تو سیمای شبم

با تو دنیای شبم؛ بی تو دنیا هیچ و پوچ

 

با تو لیلا می­ شوم؛ بی تو مجنون در جنون

با تو شیرین می ­شوم؛ بی تو سودا هیچ و پوچ

 

با تو بالا نور نور؛ بی تو بالا پستِ پست

با تو پیدا روز و شب؛ بی تو پیدا هیچ و پوچ

 

با تو بالا می­ روم؛ تا ثریّا می روم

بی تو بالا تا ثریّا؛ بال عنقا هیچ و پوچ

 

با تو رویای توام؛ بی تو تنهای توام

با تو فردای توام؛ بی تو فردا هیچ و پوچ

 

با تو روزم بی تو شب؛ با تو نورم بی تو تب

بی تو تنها روز و شب؛ روز و شب ­ها هیچ و پوچ

 

با تو زیبا می­ شوم؛ بی تو زشتم خشتِ خشت

با تو مولا می ­شوم؛ بی تو مولا، هیچ و پوچ

 

13/۰۲/1398    ۲۱:۵۰

 

...خانه با تو خوش¬تر است

شور و حال خانه با تو خوش­تر است

قیل و قال خانه با تو خوش­تر است

         

خانه بی تو؛ تلخِ تلخِ تلخِ تلخ،

تلخ­فالِ خانه با تو خوش­تر است

 

گر خیال چشم مستت سبزِ سبز

هم خیال خانه با تو خوش­تر است

 

روزگارِ بی تو بودن؛ آتش است

ماه و سال خانه با تو خوش­تر است

 

خوشترم، چون؛ نورِ نورِ خانه ای

چون هلالِ خانه با تو خوش­تر است

 

ای نوای آرزوهای شباب

پیرِ زالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

بال و پرِّ روزهای بیقرار

پرّ و بال خانه با تو؛ خوش­تر است

 

بی تو پستِ پستِ پستِم؛‌ پستِ پست

ابتذالِ خانه با تو خوش­تر است

 

خانه با تو، قصرگل های بهار

چون نهال خانه با تو؛ خوش­تر است

 

پیش چشمت؛ کور و کرّم، لال و گنگ

کرّ و لالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

ترسم از چشمت بدور افتم چه باک

ترسِ آلِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

بی تو بودن در ملالت؛ زهرِ زهر

صد ملالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

از حرامِ چشم شوخت؛ باک نیست

تا حَلالِ خانه با تو خوش­تر است

 

بی وصالت؛ خانه می خواهم چکار

چون وصالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

بی تو آسایش برایم­؛ تختِ خار

خار و چالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

در کمال و در جلال و در جمال

این سفالِ خانه با تو؛ خوش­تر است

 

 26/۰۲/1398   ۰۸: ۳۰

 

خطِّ پایان

غم می تراود از دو چشمانم؛ نمی­ خندی گلم!؟

بر غنچه­ ی افسرده بارانم؛ نمی­ خندی گلم!؟

 

بر دشت تنهایی­ ی دل، روییده صدها نقش غم

بر زیستن، در خطِّ پایانم؛ نمی­­ خندی گلم!؟

 

 گُلدیده­ ی دریایی ­ات حامی­ ی کشتی­ های غم

در موجی از غم ­های طوفانم؛ نمی­ خندی گلم؟!

 

کم مانده تا دیوار دل ریزد فرو از گریه­ ام

از سیل غم در راه ویرانم؛ نمی­ خندی گلم؟!

 

حجم سکوتم را شکن با دست خندان لبت

گلخنده­ ات بانی­ ی بنیانم؛ نمی­ خندی گلم؟!

 

گل کرده نقش قدمت در کوچه­ های خاطرم

از مهر رنگینت گلستانم نمی­ خندی گلم؟!

 

گسترده­ ای بر خوان چشمت موجی از دریای مهر

امشب به چشمان تو مهمانم نمی­ خندی گم؟!

 

1375

 

آواز الستی

جامم تو شکستی، با من ننشستی

گویم که که هستی، تا دل بپرستی

 

خواهم که بخوابی، دزدم زلبت می

تا این که نگویی، ای دل، زچه مستی

 

مست از رخ آن مه، گم گشته و گمره

ای هاتف دل زن، آواز الستی

 

جانا گنهی گر؛ کردی، نهراسی

بخشنده ­ی عالم، گر توبه شکستی!

 

جان و دل مستان، خود را بزن آتش

سوزان دل عاشق ، شاید که برستی! 

1374