خبر داری دلم دیوانه کردی
اسیر و در به در غمخانه کردی
مگر بیچاره تقصیرش چه باشد
بر او عالم همه ویرانه کردی
#ضیغم_نیکجو
دلم ویران و خود خانه خرابم
در این دنیا مگر من هم سرابم
دلم خو کرده بر ویرانه هر جا
به جز ویرانه در جایی نخوابم
#ضیغم_نیکجو
دلم صد شربت شیرین به لب داشت
هم او زلفای تاریک هم چو شب داشت
چو آن گیسو به تابش در می افتاد
دلم چون موج دریا تاب و تب داشت
#ضیغم_نیکجو
به دل دارم غم هجران جانان
دل و جانم فدای جان جانان
زسودای گلی این غم به جان است
فدای آن لب خندان جانان
#ضیغم_نیکجو
می روم شاید مرا در آب چشمانت ببینی
روز و شب در خاطرت با خاطرات ِ من نشینی
#ضیغم_نیکجو
من گلی هستم برای چشمهایت
هرچه گل هست فدای چشمهایت
موج اشکت تا شکست این زورق دل
بر نجات آمد وفای چشمهایت
دستهایم خسته شد از باز بودن
خستگی هایم دعای چشمهایت
شمع چشمم روشن امّا غرق خون
چون گرفتارم بلای چشمهایت
ناله هایم بشنو شاید راحت آیم
در پناه آن همای چشمهایت
#ضیغم_نیکجو