نه از دلبر وفا دیدم نه از دوست
به هر جا رو کنم یارب غمآن سوست
مگر هستی من از غم سرشتند
مرا عالم به ظلمت خال هندوست
#ضیغم_نیکجو
گذر کردم شبی از کوی دلبر
فتادم من به چاه روی دلبر
تو خود دانی که در رُستم توان نی
رها از نرگس جادوی دلبر
#ضیغم_نیکجو
نشد یک دم نباشد در دلم غم
نشد از دیده بارانی چو شبنم
نبارد لحظه ای از نرگس مست
شب و روزم شده هر جا به ماتم
#ضیغم_نیکجو
مکش زهر سیاهی روی ابرو
که زهری دارد آن مژگان هندو
که نیشش بدتر از هر مار زنگی
نثار هر که شد دیوانه هر سو
#ضیغم_نیکجو
دام هست آشنا با درد بلبل
شبم ظلمت سرا چون تار سنبل
الهی دیده ی من ابر باران
شب و روزم سیه از هجر آن گل
#ضیغم_نیکجو
بهاره گل به صد صحرا دمیده
طبیعت هم لباسی نو خریده
من و دل با هزاران آه و افغان
نشسته جان من بر لب رسیده
#ضیغم_نیکجو