من در کنارت روز و شب؛ تو در کنارم نیستی
من غمگسارت روز و شب؛ تو غمگسارم نیستی
من شمع شب های غمت؛ من تاب و تب های غمت
من در قرار آتشت؛ تو بیقرارم نیستی!؟
جانا قرارت کی به کی؛ من شمع راهت پی به پی
مست از نگاهت می به می؛ مست و خمارم نیستی!؟
من از تبار عاشقان؛ تو خود نگار عاشقان
ای یار یار عاشقان؛ ایل و تبارم نیستی!؟
دستم به دست دست تو؛ هستم به هست هست تو
من پایِ دارِ شستِ تو؛ تو پایدارم نیستی!؟
گر بیقرارت بوده ام؛ حتماً، دچارت بوده ام
با این همه دیوانگی شاید دچارم نیستی!؟
من هست تو، تو هست من؛ تو هست من، من هست تو
ای هستِ هستِ هستِ من؛ دار و ندارم نیستی!؟
زیباترین شعرم اگر از چشم تو باریده ام
ای نوبهار عاشقان؛ شور بهارم نیستی!؟
چین غزل گیسوی تو؛ من خود غزال کوی تو
زخم تفنگت نوش جان؛ فکر شکارم نیستی!؟
بی چشم مهرت در جهان، رنگ خزانم هر زمان
ای چشم چشم عاشقان؛ چشم انتظارم نیستی!؟
در سایه ی سبزت نشان؛ این خاک سردِ بینشان
ای اعتبار انس و جان، خود اعتبارم نیستی!؟
ای سرو گیسویت رها؛ ای نور سبز دشت ها
من در کنار تو خوشم، تو در کنارم نیستی!؟
۹۸/۰۴/۰۷ ۱۱:۲۰