اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها
اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

اشعارضیغم نیکجو ـ اردبیل

شعرها و دلنوشته ها

چشمان غزل¬گوی

من به چشمانِ غزلگوی تو گلبوسه زنم

شانه ­ام کوکه به گیسوی تو گلبوسه زنم

         

مژه اندر مژه گیسوی تو من شانه زنم

چون بهاری که به گلبوی تو گلبوسه زنم

 

 نفست بوی بهار است و من آلاله ­ی تو

 لاله ­ام باش که بر روی تو گلبوسه زنم

 

مهر چشمت نفس روشن صبح است و امید

آن امیدی که به سوسوی تو گلبوسه زنم

 

خَم اسرار جهان گوشه­ ی ابروی نگاهت

من‌ بر آن نرگس ابروی تو گلبوسه زنم

 

رنگ هجران خیالت همه، سرخ است و کبود

خوش که بر سنگ غم کوی تو گلبوسه زنم

 

کو به کو ظلمت گیسوی تو پیموده منم

نور عشقی و برآن روی تو گلبوسه زنم

 

نور عشقی و دلم تشنه­ ی خورشید لبت

من بر آن ظلمت گیسوی تو گلبوسه زنم

 

رنگ اسرار جهان پیش نگاهت شده زرد

تا بر آن نرگس جادوی تو گلبوسه زنم

 

23/۰۶/1397  ۲۲:۰۰

 

            

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد