بر بهار آرزوهایم، خزانی تا به کی
خاک خاکم، خاک پایت؛ آسمانی تا به کی
پا به پایت خاک راهت دیده¬ی افسرده ام
نور چشمم، جان جانم؛ بی¬مکانی تا به کی
یک قدم بازآ به دل بنگر نگاهم؛ ماهِ من
من سراپا شور عشقم؛ بدگمانی تا به کی
روز و شب فرسوده¬ام در کوچه¬های بی¬کسی
پا به پا و روز و شب با دیگرانی تا به کی
روشنی¬ی آفتاب¬است عشق من؛ پنهان مکن
روشنی¬ی چشم من؛ عشق نهانی تا به کی
بی¬نگاهت اشک و خونم، اشک و خونم، اشک و خون
من که خونم، خون خون؛ این خون فشانی تا به کی
من به مهرت آفتاب زندگانی داده¬ام
برگ پاییزم چنین، نامهربانی تا به کی
از خیال بی¬تو بودن زردِ زردم، سردِ سرد
تلخ تلخم، تلخ من؛ شیرین زبانی تا به کی
نور نوری، کور کورم؛ در سیاهی¬ها اسیر
بخت چشمم، نور چشمت؛ کهکشانی تا به کی
با تو عمری در قنوت و در رکوع و در سجود
در نیاز و نمازم؛ در اذانی تا به کی
فکر آزادی چشمانت نمی¬تابد دلم
جان من با این همه؛ پا در میانی تا به کی
۹۸/۰۵/۲۶ ۱۰:۴۵