منم مجنون ترین لیلا؛ تویی لیلاترین مجنون
تویی شیداترین لیلا؛ منم سوداترین مجنون
به حاشا کردنم در کوچه ها اصلاً نیازی نیست
گواهی می دهد زخمم که این حاشاترین مجنون
به مویی بسته ام؛ ورنه در این سیلاب طوفانی
به گیسویت نمی بستم؛ دلِ دریاترین مجنون
دروغ قصّه هایت را، کسی باور نخواهد کرد
که شرح قصّه بنویسند از فرداترین مجنون
تمام عمر از دیوانه بازی های این مردم
به بهلولی زدم خود را که او داناترین مجنون
اگر در ازدحام شهر چون گربه گُمَم کردند
خیالی نیست روزی می رسد پیداترین مجنون
در این دنیای بی ثروت تمام هستی ام فقر است
تمام من؛ چه می خواهی از این داراترین مجنون
قسم خوردی که نگذاری به تنهایی عجین باشم
از آن روز است که میت رسم من از تنهاترین مجنون
برایت یادگاری شاخه شاخه نرگس آوردم
اگرچه؛ پاره پاره غرق خون، شهلاترین مجنون
نگاهم سوژه ی زیباترین تلخی ی عکاسی ست
چرا عکسی نمی گیری از این زیباترین مجنون!؟
...
09/۰۱/1399 ۲۱:۳۰